سلام..
امروز دیدمش ..
جلوی مغازش .. من و ندید .. ولی من دیدمش ..
با دیدنش کلی شاد شدم ..یه ذوقی اومد تو وجودم .. هم آروم شدم هم نگران ..
حس نکردم که تنهام گذاشته .. حس کردم باهامه ..
پر از انرژی شدم وقتی دیدمش .. اما بعد چند ساعت که گذشت .. دوباره دلم گرفت ..
آخه نمیتونم واقعیت و باور کنم ..دلم میخواست اون لحظه میرفتم سمتش ،ولی ..
کاش میفهمید تو دلم چی میگذره ..
کاش میفهمید یه دل بی قرارشه ..
نمیتونم به دلم بفهمونم که نیست .. با اینکه این همه من و از خودش دور کرده ولی من بیشتر از قبل دوسش دارم ..
با اینکه گفته دیگه نمیخوامت .. ولی باز نمیدونم برمیگرده یا دیگه برنمیگرده ..
هر روز لحظه شماری میکنم که شنبه با چهار شنبه بشه که از جلوی مغازش ردشمو ببینمش..
هر روزو هر ثانیه بهش فکر میکنم.. 1لحظه هم از فکرش بیرون نمیام..
بد تنهام گذاشت .. اصلا باورم نداشت ..
یعنی اون درموردم چه فکری میکنه.. یعنی اصلا دلش واسم تنگ نشده .. یعنی نبودم اصلا هیچ فرقی واسش نمیکنه ؟؟
من که دارم دیوونه میشم ..
عذاب میکشم ..
خسته ام از نبودش ..
خدایا کمک کن ..
3/12/89 23:43
موضوع مطلب :